مُـعادِلـًٌـِهٌّ ۍًٍٍٍ زًٌٍِنـدِگے
"هـدڣ داۺـټـه باش" هـدڣـے خـُـوب ڪه هـم بہ تـو و هـم بہ دیـگران سـود برسانـد.... 
دیــزاینــر
                               <<جعبه خالی>>
 در شهری دور افتاده، خانواده فقیری زندگی می‌کرد. پدر خانواده از اینکه دختر ۵ساله‌شان مقداری پول برای خرید کاغذ کادوی طلایی رنگ مصرف کرده بود، ناراحت بود چون همان قدر پول هم به سختی به دست می‏آمد. دخترک با کاغذ کادو یک جعبه را بسته‌بندی کرده و آن را زیر درخت کریسمس گذاشته بود.
صبح روز بعد، دخترک جعبه را نزد پدرش برد و گفت: بابا! این هدیه من است. پدر جعبه را از دختر خردسالش گرفت و آن را باز کرد. داخل جعبه خالی بود! پدر با عصبانیت فریاد زد: مگر نمی‌دانی وقتی به کسی هدیه می‌دهی باید داخل جعبه چیزی هم بگذاری؟ اشک از چشمان دخترک سرازیر شد و با اندوه گفت: باباجان! من پول نداشتم ولی در عوض هزار بوسه برایت داخل جعبه گذاشتم. چهره پدر از شرمندگی سرخ شد. دختر خردسالش را بغل و او را غرق بوسه کرد.
=)دیروز به تاریخ پیوست. فردا معماست و امروز هدیه است=)

 

 

                                  >>  راننده تاکسی  <<

چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزي سوار تاکسی شده بود و به دفتر هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.
راننده گفت: "نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش ده                              
چرچیل از علاقه ي این فرد به خودش خوشحال و ذوق زده شد و یک اسکناس ده پوندي به او داد                           .
راننده با دیدن اسکناس گفت: "گور باباي چرچیل! اگر بخواهید, تا فردا هم این جا منتظر می مانم

[ پنجشنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۷ ] [ 12:51 ] [ ƑムЯ乙ムŋ£み ] [ ]
.: Weblog Themes By Bailand - Theme :.

درباره وبلاگ


                      ****
چیزی که سرنوشت انسان را می سازد

“استعدادهایش” نیست

“انتخابهایش” است . . .
امکانات وب