مُـعادِلـًٌـِهٌّ ۍًٍٍٍ زًٌٍِنـدِگے
"هـدڣ داۺـټـه باش" هـدڣـے خـُـوب ڪه هـم بہ تـو و هـم بہ دیـگران سـود برسانـد.... 
دیــزاینــر

تفاوت دو جنس رو از اینجا بفهمید که دخترا دو ماه قبل از سال تحصیلی جدید لوازم تحریرشون آمادس ولی پسرا سه هفته بعد از شروع مهر تازه یادشون میاد حتی کتاباشونو نگرفتن …
.

 

.
.
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل شیم …
.
.
.
یکی از جملاتی که در دوران مدرسه از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :
“پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”
خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟؟؟ مگه هندونس ؟!
.
.
.
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
.
.
.
گرانشی که هفته اول مهر من به بالشم دارم ، قطبهای غیرهمنام آهربا به هم ندارن !
.
.
.
یادش بخیر لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت !
.
.
.
ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻭﺭﻭﺩﯼ ۹۲ﺍﯼ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺁﺭﻩ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ ۷ﺗﺮﻡ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﺎﻻ ۱۷ …
ﻣﺎﻡ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻔﮑﺮﻭ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ولی ﺍﻻﻥ ﻣﺒﻨﺎﯼ ﺗﻔﮑﺮﻣﻮﻥ “ایشاله ﺍﺯ ﺗﺮﻡ ﺑﻌﺪﻩ”
.
.


سلامتی اونی که همیشه یا بیرون کلاس بود یا تو دفتر مدرسه فقط به عشق اینکه خنده رو لب دوستاش بنشونه !
.
.
.
“بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه ، معلمتون نیومده”
جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم ، اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !
.
.
.
.
چه حس خوبی بود وقتی میرسیدیم به درسهای آخر کتاب …
.
.
.
یادش بخیر شنبه ها توی مدرسه های پسرونه وقتی میخواستن با صف برن سر کلاس ، ناظم مدرسه به موهای بلند گیر میداد و هرکی موش بلند بود با قیچی یه چاله رو سرش میکَند !
.
.
.
.
یادش بخیر هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نبود که تو امتحان به جای “توضیح دهید” بنویسن “نام ببرید”
.
.
.
چشماتونو ببندید و اون لحظه ای رو به خاطر بیارید که آخرین امتحان رو تموم کردید و برگه رو دادید به مراقب و با یه حس خَلاصی دارید میاید سمت خونه و واسه تابستون نقشه میکشید و هزارتا رویا …
هووووووووووی عمو کجایی ؟ جلوی پاتو نگاه کن ؛ فردا باید بری مدرسه …
.
.
.
یادش بخیر سر صف پاهامونو ۱۸۰درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
.
.
.
.
دقت کردین آدم توی تابستون هی دلش واسه دانشگاه/مدرسه تنگ میشه ولی همین که روز اول تا پاشو توی دانشگاه/مدرسه میزاره حسرت تابستونو میخوره ؟؟؟
.
.
.
.
اخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن
.
.
.
.
یادم میاد به مهر که نزدیک می شدیم تقویم و برمیداشتم روزای تعطیل و تا عید می شمردم و تاریخاش و از بر می کردم که این مژدرو به همه دوستام بدم
کیفیش وقتی بود که روز تعطیل قبل یا بعد از جمعه بود
.
.
.
.
نگین:یادش بخیر وقتی امتحان داشتیم همیشه خودمو به مریضی میزدم که امتحان ندم ولی اخرش صفر بهم میداد…..
.
.
.
.
چقدر خوش به حالم میشد وقتی دوستام مسئول دیر آمدگی بودن…از روزای عادی هم باید زودتر میرفتیم…از ریاست سازمان مللم سخت تر بود مسئولیتشون
.
.
.
.
بهترین اتفاقى که میشه واس ى دانش آموز بیفته اینه که اول مهر جمعه باشه.
.
.
.
یادش به خیر دیر میرسیدیم با یه تیکه شیلنگ توسط ناظم مورد ضرب شتم قرار میگرفتیم تا زنگ اخر فحش “بوق” نصارش میکردیم…
.
.
.
یادش بخیر… همیشه زنگ کلاس ک میخورد قبل از اومدن معلم همه بچه ها میریختن وسط کلاس و شروع میکردن ب مسخره بازى وسرو صدا کردن. بعد ناظم ک از در میومد تو کلاس همه با آنچان سرعتى میرفتن سر جاهاشون مینشستن ک تا حالا هیچ دونده اى تو مسابقات جام جهانى نداشته/
.
.
.
یکی از تفریحات دوران ابتدایی من این بود که دخترایی که شیفت بعد میومدن تو حیات مدرسه کوله هاشونو که انداخته بودن پشتتشونو با یه لقد میزدم فرار میکردم
یبار این کار کردم خانم ناظمو دیدم داره میاد دنبالم بزنتم
.

[ شنبه بیستم بهمن ۱۳۹۷ ] [ 18:30 ] [ ƑムЯ乙ムŋ£み ] [ ]
.: Weblog Themes By Bailand - Theme :.

درباره وبلاگ


                      ****
چیزی که سرنوشت انسان را می سازد

“استعدادهایش” نیست

“انتخابهایش” است . . .
امکانات وب